فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 13 روز سن داره

نازنین دخترم فاطمه

بازی های فاطمه کوچولوی ما

بازي ما اين است كه تو چهار دست و پا مي روي و منظورت اين است كه من چهار دست و پا دنبالت كنم و تو جيغ بكشي و فرار كني و بروي بالاي مبل   عاشق بازي دالي موشه هستي و خيلي با هيجان جيغ مي كشي و شادي مي كني.   و قتي بابا دراز مي كشه پاهایش را به سمت بالا نگه مي داري، خودت را روي پاهايش  خم مي كني و مي گويي: «پَ پَ» گاهی در آغوشم مي آيي و  الكي مي گويي:«آبه» تا من شكمت را بخورم و تو بلند بلند مي خندي و سپس تو هم به تقليد از من شكم من را مي خوري و مي گي :«آبه؟!»   ...
23 شهريور 1393

دختر قشنگم

عزيز دلم! تو هر روز با كارهاي قشنگت و صحبت كردن با مزه ات بابا را  به وجد در مي آوري      از اين كه  وقتي با تمام خستگي از سر كار مي آيد و مي بيند تو يك كارجديد، كلمه جديد ياد گرفته اي خستگي اش را فراموش مي كند، مي بوسدت  و فشارت مي دهد و از چشمان نافذت انرژي مي گيرد و باهم شروع به بازي كردن مي   كنيد   چقدر دنيايت قشنگ است؛ پاك و كودكانه، كاش دنياي ما هم رنگ و بوي دنياي كودكانه تو را داشت. عاشقانه   دوستت داریم...     ...
18 شهريور 1393

واکسن 18 ماهگی

امروز آخزین واکسن دوران کودکی ات را زدیم. باباجون و بابامحتبی شمار ا به اطاق بردند و پشت در فقط صدای گریه هایت را شنیدم و ... سه روز مدام تب داشتی و زمان راه رفتن با کمک گرفتن از مبل و دیوار راه میرفتی. هربار مسیری را میرفتی دستت را به پایی که واکسن زدیه بودی میزدی  و میگفتی درد، درد.   عروسك مامان!   ديگه از دست واكسنهايت راحت شدم و رفت ان شاءالله تا 6 سالگي. از بدو تولد تا به حال هر وقت واكسن داشتي   من از دو روز قبل به جاي تو تب مي كردم و طاقت ناله ها و بيقراري تو را نداشتم. اميدوارم هميشه سلامت باشي   تا من از ورجه وروجه هايت لذت ببرم.    &...
3 شهريور 1393
1